سفارش تبلیغ
صبا ویژن
...منوی اصلی...

...یاثارالله-ع...

...لوگوی وبلاگ...

...نوای دل...

«کاش بیاموزیم....!»
88/9/23 11:19 ص

از کجا آمده بود؟
او امده بود از سمت خدا،از کنار دیوارهای ترک خورده تنهائی،از درون خانه ای خشتی که در چوبی اش پرپرشدن گل یاس را به خاطر داشت
او آمده بود از کلبهای محقرکه ساکنانش به گدایان انگشتر سلیمان می دادند
او آمده بود از آن خانه کوچک که خدا در آن می زیست از آن خانه کوچک که خدا در آنه تنها بود
از آن خانه کوچک که خدا از در و دیوارش می بارید
از آن خانه که خدا در آن خانه خود را شناخت
او آمده بود از دیار آینه های بی غبار از نشست گاه آیه های آبی آسمان
او آمده بود از پشت دریاها از پشت کوههائی که سیل معارف از آنها جاریست
از چشمه هائی که عشق از آنها می جوشید
او آمده بود از آنجا که ده سالگانش السابقون السابقونند
ار آنجا که پدرانش والی ولایت عشقند
از آنجا که مادرانش همتای ساقی کوکوثرند
از آنجا که برادرانش شبیه ترین به آفتابند
از آنجا که خواهرانش زینت پدرانند
او آمده بود از کنار سفره ای که نان گندم به خود ندید
او آمده بود از هم نشینی با خدانشینان خاک آلود از همصحبتی با خداگویان از خود لال او آمده بود از اوج آزادگی و عزت
از فراسوی جانبازی و شجاعت از ماورای مردانگی و مروت از ارتفاع افتادگی و قدرت
او آماده بود ازآنجا که عمری مامن دلهای رمیده بود
او از دیار آینه ها آمده بود از سرزمین نورانی نیایشگران همواره با خدا
 اما به کجا آمده بود؟
او آمده بود به سرزمین کرب به صحـــــــــــــــــــــــــــرای بلا
به دشت اندوه به مکان غصه به ولایت آه
او آمده بود به کویری که تشنه خون بود آن هم تشنه خون خدا
او آمده بود به مسلخ عشق به آنجا که جز عاطفه را سر نمی برند
به آنجا که جز مهربانی را گردن نمی زنند به آنجا که جز آبرو را نمی ریزند
او می خواست به جائی برود که مژده رسیدن میوه هایش را به او رسانده بودند
به غربتکده علی به اشکستان حیدربه شهر یتیم بچه گانی که بی علی یتیم تر شده بودند
اماچه دنیا پرست مردمی او را طلب کرده بودند خرچند که میشناخت آنها را
اما به خیال آنکه شاید کسانی باشند که یاریش کنند
می خواست به کوفه برود،کوفه شهر پیمان شکنان شهر بی وفائیها اما نگذاشتند
به او گفتند باید به راهی برود که نه بسوی مدینه رسول باشد او باید به داغستان لاله های بی سربه جائی که خارچه های فراوان داشت
به جائی که لب ها ترک بر می داشت به جائی که حرمت و حریم محرمان خدا می شکست
او با که آمده بود؟
او آمده بود با تمامی یارانش...
با تمای سربازانش که کوچکترین آنان بزرگترین حادثه را آفرید
آیا تاکنون در هیچ جای تاریخ دیده یا شنیده ای
که نوزادی شش ماهه با گلوبه نبرد با تیرهای تیز شقاوت برود؟!
و بدینسان بود که علی کوچک باب الحوائج شد
او آمده بود با عباس علمدار بی دست ساقی بی مشک
او آمده بود با عباس با او که تشنه حسین بود نه تشنه آب
 او برای چه آمده بود؟
او آمده بود برای نوازش غنچه های تشنه و بی باغبان برای برطرف کردن اندوه گلیم نشینان خاک برای به پا کردن خیمه افتاده عشق
برای بر افراشتن بیرق پاکدامنی برای به پرواز در آوردن مرغان در خود اسیر
او آمده بود برای نشان دادن نشانی دوست به آنانکه از دوست نشانی نداشتند
اما با او چه کردند شب ضمیران دور از نور....

 آقا جان کاش به کوفه نیامده بودی اما چه درس بزرگی است که تا زمانی که مردمت تو را نخواستند راهی نشدی همچو پدر بزرگوارت که در برابر ولایت بر حق خویش برای حفظ اسلام سکوت کرد تا آن زمان که مردم عاجزانه او را طلب کردند!کاش بیاموزیم....



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :خادمه الحسین(ع)::[یاحسین-ع]


    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...

    ...طراح قالب...