«بوی محرم»
87/10/15 9:58 ع
باز بوی محرم در فضا پیچید و دلها را زنده کرد
قلب هر آزاده ای با شنیدن نام حسین (ع) میتپد
و قلب شیعه تندتر...
حتما شنیده اید که :
" مرده بدم زنده شدم دولت عشق آمد و دولت پاینده شدم "
دولت پاینده دولت نوکری حسین (ع) است و بس
و اینک محرمی دیگر
و اینک عاشورایی دیگر
و اینک عشق و شوری دیگر
سالهاست عشق ارباب را به سینه دارم
سالهاست که از یادش اشک در چشم دارم
اشکی که مادر با شیر در جانم نهاد
اشکی که پدر با صلابت در جسمم نهاد
اشکی که شور است و شوریست بر دلم
اشکی که شین است و شیدائیست بر دلم
اشکی که از محبت مولاست در دلم
گمراهان در عجب این شور مانده اند
جاهلان نام آنرا تحجر خوانده اند
فرومایگان در حیرت این شوق مانده اند
و من ، و ما ، در لذت این نام مانده ایم
این چه نامیست که هرسال تازه تر میشود
این چه اسمیست که هر روز تازه تر میکند
این چه رازیست که آب حیات است
این چه رمزیست که کیمیای سعادت است
و اینک که از او دم میزنیم و خود را نوکرش میخوانیم
چه نشانی از حسین (ع) در ماست ؟
شجاعتش ، صلابتش ، آزادگی اش ، مردانگی اش و ...
کدومش را در خود داریم ؟
اگر منکر ببینیم چه میکنیم؟
اگر معروف نبینیم چه میکنیم ؟
اگر خلاف سنتش ببینیم چی میکنیم ؟
اگر خلاف سیره اش ببینیم چه میکنیم؟
بیایئم نشانی از مولا در خود ایجاد کنیم
فردا دیر است
الان زمان عمل است .
غزه کربلای زمان ماست
برادران و خواهران مسلمان ما در خاک و خون اند
اگر هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم دعا که میتوانیم
همدلی که میتوانیم
نوشتن که میتوانیم
جرم این طفل چیست ؟ مسلمانی ؟
پس یا علی
«یادی از زینب (س)»
87/3/5 10:23 ص
در اخبار آمده که هر گاه حضرت زینب به دیدار برادرش امام حسین (ع ) مى آمد، حضرت به احترام او جلو پایش حرکت مى کرد و سر پا مى ایستاد و او را در جاى خود مى نشاند به راستى که این خود مقام عظیمى است که آن حضرت در نزد برادرش داشت ، همان گونه که او امین و امانتدار پدر، نسبت به هدایاى الهى بود.
و گفته اند: حضرت امیرالمؤ منین (ع ) هنگامى که زینب (س ) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسن (ع ) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسین (ع ) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذیرفت و عبدالله ماءیوس و نومید گردید، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نمایند، و هنگامى که حضرت امام حسین (ع ) روانه کوفه شد، هر کس او را ملاقات و دیدار مى نمود، از مردم کوفه و مکر و فریب ایشان او را مى ترسانید، حضرت امام حسین (ع ) مى فرمود: ((ایم الله لتقتلنى الفئة ، و لیسلطن علیهم من یذلهم ))؛ به خدا سوگند هر آینه گروه ستمگران مرا مى کشند، و خدا کسى را که آنان را ذلیل و خوار گرداند، بر ایشان مسلط و چیره نماید.
حضرت زینب (س ) از برادر بزرگوار خود امام حسین (ع ) چند مطلب پرسید که در ذیل مى خوانید:
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما بزرگتر است یا مصیبت حضرت آدم ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! آدم بعد از فراق حضرت حوا به وصال رسید اما من بعد از فراق به شهادت مى رسم .
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما نسبت به مصیبت حضرت ابراهیم خلیل در مقام مقایسه چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! آتش به روى حضرت ابراهیم گلستان شد، اما آتش جنگ من سوزان گردد.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما بزرگتر است یا مصیبت حضرت زکریا؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! زکریا را دفن کردند، اما بدن مرا زیر سم اسبان قرار مى دهند.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما در مقام مقایسه با مصیبت حضرت یحیى چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! اگر چه سر یحیى را از طریق ظلم و ستم بریدند اما بستگانش را اسیر نکردند، ولى اهل و عیالم را بعد از شهادتم اسیر خواهند کرد.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما نسبت به ایوب چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! زخمهاى ایوب مرهم پذیر شد و خوب گردید، امام زخمهاى من خوب نخواهد شد
حضرت زینب کبرى (س ) از سوم شعبان سال 60 هجرى در مکه بود. چون سربازان یزید مى خواستند در مکه و در حرم امن الهى امام حسین (ع ) را مخفیانه بکشند، لذا امام روز ((ترویه )) که روز هشتم ذى الحجه است ، مکه را به سوى عراق ترک کرد. زینب (س ) نیز در این کاروان حضور داشت .
ابن عباس گفت : یا حسین ! اگر خود مجبور به رفتن هستى ، زنان را با خود همراه مبر.
زینب (س ) چون این سخن را شنید، سر از کجاوه بیرون کرد و گفت : ابن عباس ! مى خواهى مرا از برادرم حسین جدا کنى ؟! هرگز
امام حسین (ع ) بانوان را دلدارى داد و امر به صبر و فرمود: خداوند شما را از دست دشمنان نجات دهد و عاقبت امر شما را نیکو گرداند، و دشمنان شما را به انواع عذاب مبتلا خواهد کرد، و در عوض این مصایبى که به شما رسیده ، خداوند چندین برابر از مواهب خود را به شما عنایت مى فرماید، به زبان چیزى نگویید که موجب کاهش مقام ارجمند شما گردد...
زینب گریه مى کرد، امام به او فرمود: آرام باش اى دختر مرتضى ، وقت گریه طولانى است .
همین که خواست به عزم میدان ، از خیمه بیرون آید، زینب (س ) دامن امام را گرفت و صدا زد:
((مهلا یا اخى ، توقف حتى اتزود منک و اودعک وداع مفارق لا تلاقى بعده ))؛ برادرم ! آهسته باش ، توقف کن تا تو را سیر ببینم و با تو وداع کنم ، آن وداع جدا کننده اى که بعد از آن دیگر ملاقاتى با تو نخواهد بود.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
«تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدى علیه السلام»
87/1/8 10:29 ص
امام حسین علیه السلام با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از بین بردن بدعتهایى که در نتیجه حاکمیت بنى امیّه در دین ایجاد شده بود قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام شان فرمودند:
من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام کردهام مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و پدرم علىبنابىطالب علیه السلام عمل مىکنم.
آن حضرت در نامهاى به بزرگان قبایل بصره تصریح مىکنند:
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مىکنم. در شرایطى که اکنون ما زندگى مىکنیم سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین رفته و به جاى آن بدعت و احکام و ارزشهاى غیر اسلامى نشسته است مرا بپذیرید و به یارى من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگارى هدایت خواهم کرد.6
از مجموعه سخنان امام حسین علیه السلام اهداف والاى نهضت عاشورا به خوبى روشن مىشود که احیاى قرآن، احیاى سنت نبوى و سیره علوى، از بین بردن کجرویها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حقپرستان، از بین بردن سلطه استبدادى حکومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصههاى اجتماعى و اقتصادى و... از جمله آنهاست.
از طرف دیگر وقتى اهداف قیام منجى عالم بشریت و ویژگیهاى حکومت جهانى آن حضرت را مورد بررسى قرار مىدهیم همین اهداف و انگیزهها حتى با تعابیر مشابه با تعابیر به کار رفته در مورد نهضت حسینى قابل مشاهده است.
حضرت على بن ابیطالبعلیه السلام در توصیف سیره حکومتى امام مهدى علیه السلام مىفرمایند:
هنگامى که دیگران هواى نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدى موعود علیه السلام] امیال نفسانى را به هدایت بر مىگرداند و در شرایطى که دیگران قرآن را با رأى خود تفسیر و تأویل خواهند کرد او آراء و عقاید را به قرآن باز مىگرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه مىتوان به سیره نیکوى عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوى را زنده خواهد ساخت.
امام باقر علیه السلام در روایتى مىفرمایند:
قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى کتاب خدا، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ولایت على بن ابى طالب علیه السلام و بیزارى از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد.
امام صادق علیه السلام مىفرمایند:
حضرت مهدى علیه السلام تمام بدعتهاى ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تکتک سنتهاى نبوى را به اجرا در خواهد آورد.
آن حضرت در جاى دیگر ضمن تصریح به این حقیقت که امام مهدى علیه السلام بر طبق سیره و روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله عمل خواهد کرد؛ درباره اصلاحات انجام شده توسط آن حضرت چنین مىفرماید:
قائم آل محمّد صلی الله علیهم به همان شیوهاى که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتار مىکردند رفتار خواهد کرد آنچه از نشانه و ارزشها و شیوههاى جاهلیت که باقى ماندهاند از میان برمىدارد و پس از ریشه کن کردن بدعتها احکام اسلام را از نو حاکمیّت مىبخشد.
امام صادق علیه السلام در زمینه نوع قضاوت و داورى و برخورد آن حضرت با ظلم و ستم نیز مىفرمایند:
چون قائم ما قیام کنند در بین مردم به عدالت داورى خواهند کرد و در زمان او بساط ستم و بیداد از روى زمین جمع خواهد شد و راهها امن شده... و هر صاحب حقّى به حقّ خود دست خواهد یافت و احکام و ارزشهاى حیاتبخش دینى در سرتاسر جامعه حاکمیّت پیدا خواهد کرد.
نتیجه آن که علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدى علیه السلام در زمان حکومت جهانى حضرت ولى عصر علیه السلام بذرها و نهالهاى غرس شده در جریان قیام کربلا به بار خواهد نشست و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیاى الهى از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعى صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.
«اربعین»
86/12/9 2:3 ص
ام المصائب است او زینت به حیدرست او
«بهترین امر به معروف چیست؟»
86/12/3 6:36 ع
بگوئیم بهترین امر به معروف چیست ؟
شما اگر بخواهید به شکل غیرمستقیم امر به معروف بکنید ، یکی از راههــای آن اینست که خودتان صالح و با تقوا باشید خــودتان
اهل عمل و تقوا باشید . وقتی خودتان اینطور بودید مجسمهای خواهید بود از امر به معروف و نهی از منکر .
هیچ چیز بشر را بیشتر از عمل تحت تاثیر قرار نمیدهد . شما میبینید مردم از انبیاء و اولیاء زیاد پیروی میکنند ، ولی از حکما
و فلاسفه آنقدرها پیروی نمیکنند . چرا ؟ برای اینکه فلاسفه فقط میگویند ، فقط مکتب دارند ، فقط تئوری میدهند ، در گـــوشه
حجرهاش نشسته است ،هی کتاب مینویسد و تحویل مردم میدهد. ولی انبیاء و اولیاء تنها تئوری و فرضیه ندارند،عمـل هم دارند .
آنچه میگویند اول عمل میکنند . حتی اینطور نیست که اول بگویند بعد عمل کنند ، اول عمل میکنند بعد میگویند . وقتی انســــان
بعد از آنکه خودش عمل کرد ، گفت ، آن گفته اثرش چندین برابراست .
علی بن ابی طالب میفرماید : " هرگز شما ندیدید که امـــر کنم شما را به چیزی مگر اینکه قبلا خودم عمل کردهام . تــا اول عمل
نکنم به شما نمیگویم . و من هرگز شما را نهی نمیکنم از چیزی مگر اینکه قبلا خودم آنرا ترک کرده باشم . چون خـــودم نمیکنم
شما را نهی میکنم . " « کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم . " مردم را به دین دعوت کنید اما نه با زبان با غیر زبــــان دعوت کنید "
یعنی با عمل خودتان مردم را به اسلام دعوت کنید . انسان وقتی عمل میکند ، خودبخود با عمل خود جامعه را تحت تـــــاثیر قرار
میدهد .
فیلسوف معروف معاصر ژان پل سارتر حرفی دارد . البته حرف او تازگی ندارد ولی تعبیری که میکند تازه است . میگـــــوید :
" من کاری که میکنم ضمنا جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهام " . و راست هم هست . هر کاری که شما بکنید ، کــــــار بد یا
خوب ، جامعه خود را به آن کار ملتزم کردهاید ، خواه ناخواه کار شما موجی به وجود میآورد ، تعهدی برای جامعه ایجاد میکند
، بایدی است برای خود شما و بایدی است برای اجتماع شما . یعنی هر کاری ضمنا امر به اجتمــــاع است و اینکه تو هم چنین کن
وقتی من کاری میکنم ، زبان عمل من اینست که برادر ! تو هم مثل من باش . هر چه هم بگویم مثل من نباش ، نمیشود . من هر
چه به شما بگویم به قول من عمل کن ولی به کردار من کاری نداشته باش ، فایده ندارد . شما نمیتوانید به گفتار من توجه کنید ولی
به کردار من توجه نکنید . آنچه در شما التزام و تعهد به وجود میآورد ، در درجه اول کردار من است ، در درجه دوم گفتار من .
هر مصلحی اول باید صالح باشد تا بتواند مصلح باشد . او باید برود پیش ، به دیگران بگوید پشت سر من بیایید . خیلی فرق است
میان کسی که ایستاده و به سربازش فرمان میدهد : برو به پیش، من اینجا ایستادهام،و کسی که خودش جلو میرود . و میگوید :
من رفتم ، تو هم پشت سر من بیا . در مکتب انبیاء و اولیاء این را میبینیم . همیشه میگویند : " ما رفتیم " . علی میگوید من اول
میروم بعد به مردم میگویم پشت سر من بیایید .
پیغمبر اسلام اگر در آنچه که دستور میداد اول خود پیشقدم نبود ، محال بود دیگران پیروی کنند . اگر میگفت نماز و نماز شب
خودش بیش از هر کس دیگر عبادت میکرد و اگر میگفت انفاق در راه خداو گذشت و ایثار ، اول کسی که ایثار میکرد خودش
بود .یعنی اول از خود میگرفت و به دیگران میداد . اگر میگفت جهاد فی سبیل الله ، در جنگها اول خود جلو میرفت،عزیزان
خود را جلو میبرد ، و قهرا دیگران نیز علاقمند میشدند ، شیفته میشدند ، عشق و شور پیدا میکردند که این مرد در راه هدف
خود عزیزترین عزیزان خود را به کام مرگ میفرستند و اول خود مسلح میشود و در قلب لشکر دشمن قــــرار میگیرد ، خود
ضربت میخورد ، دندانش میشکند ، پیشانیش میشکند ، آنوقت حقیقت را در وجود چنین شخصی میدیدند .
برگرفته ازکتاب حماسه حسینی
«زن ، اسلام ، عاشورا»
86/11/12 1:56 ص
وقتی که ما به متن اسلام مراجعه میکنیم ، میبینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن میخواهد ، شخصیت است و گرانبها بودن . در پرتو همین شخصیت و گرانبهائی ، عفاف در جامعه مستقر میشود ، روانها سالم باقی میمانند ، کانونهای خانوادگی در جامعه سالم میمانند ، و رشید از کار در میآید . گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودی که اسلام مشخص کرده ، حریم باشد ، یعنی اسلام اجازه نمیدهد که جز کانون خانوادگی ، یعنی صحنه اجتماع ، صحنه بهره برداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش ، چه به صورت لمس کردن بدنش ، چه به صورت استشمام عطر زنانهاش و یا شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج باشد ، اسلام اجازه نمیدهد . ولی اگر بگوئیم علم ، اختیار و اراده ، ایمان و عبادت و هنر و خلاقیت چطور ؟ میگوید بسیار خوب ، مثل مرد . چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است ، آنچه را که حرام نکرده ، بر هیچکدام حرام نکرده است . اسلام برای زن ، شخصیت میخواهد ، نه ابتذال . بنابراین تاریخ از نظر اینکه در ساختن آن ، تنها مرد دخالت داشته باشد یا مرد و زن با یکدیگر دخالت داشته باشند ، سه گونه میتواند باشد .
یک تاریخ ، تاریخ مذکر است ، یعنی تاریخی که به دست جنس مذکر بطور مستقیم ساخته شده است و جنس مؤنث هیچ نقشی در آن ندارد .
یک تاریخ ، تاریخ مذکر مؤنث است اما مذکر مؤنث مختلط ، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش . یعنی تاریخی که در آن این منظومه بهم خورده است ، مرد در مدار زن قرار میگیرد و زن در مدار مرد که ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقا پسرها و دختر خانمها را ببینیم ، میبینیم که چطور اینها دارند جای خودشان را با یکدیگر عوض میکنند .
نوع سوم ، تاریخ مذکر مؤنث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن ، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش . ما وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم ، میبینیم تاریخ و مذهب و دین آنطور که قرآن کریم تشریح کرده است یک تاریخ مذکر مؤنث است و به تعبیر من یک تاریخ مؤنث است ، یعنی مذکر و مؤنث هر دو ، اما نه به صورت اختلاط بلکه به این صورت که مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش .
قرآن کریم مثل اینکه عنایت خاص دارد که همین طور که صدیقین و قدیسین تاریخ را بیان میکند ، صدیقات و قدیسات تاریخ را هم بیان بکند . در داستان آدم و همسر آدم نکتهای است.
یک فکر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد کردند که واقعا خیانت بود . ( در مسئله زن نداشتن عیسی و ترک ازدواج و مجرد زیستن کشیشها و کاردینالها ) . کم کم این فکر پیدا شد که اساسا زن عنصر گناه و فریب است ، یعنی شیطان کوچک است . مرد به خودی خود گناه نمیکند و این زن است ، شیطان کوچک است که همیشه وسوسه میکند و مرد را به گناه وا میدارد .
گفتند اساسا قصه آدم و شیطان و حوا ، این طور شروع شد که شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ بکند لذا آمد حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد ، و در تمام تاریخ همیشه به این شکل است که شیطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میکند . اصلا داستان آدم و حوا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد ، ولی قرآن درست خلاف این را میگوید و تصریح میکند ، و این عجیب است . قرآن ، وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند ، برای آدم اصالت و برای حوا تبعیت قائل میشود . اول کسی که میفرماید ما گفتیم ، میگوید ما به این دو نفر گفتیم که ساکن بهشت شوید ( نه فقط به آدم ) .
« لا تقربا هذه الشجره » به این درخت نزدیک نشوید ( حالا آن درخت هر چه هست )
بعد میفرماید : « فوسوس لهما » « الشیطان » شیطان این دو را وسوسه کرد . نمیگوید که یکی را وسوسه کرد و او دیگری را وسوسه کرد .
« فدلاهما بغرور » باز " هما " ضمیر تثنیه است « و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین » آنجا که خواست فریب بدهد ، جلوی هر دوی آنها قسم دروغ خورد . آدم همان مقدار لغزش کرد که حوا و حوا همان مقدار لغزش کرد که آدم .
اسلام این فکر را ، این دروغی را که به تاریخ مذهبها بسته بودند ، زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان ، چنین نیست که شیطان زن را وسوسه میکند و زن مرد را و بنابراین زن یعنی عنصر گناه . و شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار قدیسین از قدیسات بزرگ یاد کند که تمامشان در مواردی بر آن قدیسین علو و برتری داشتهاند .
نمونه بارز یک زن که اسلام آنرا معرفی میکند زینب است .زینب که در عصر عاشورا سالار قافله بود. از جنس مرد نبود اما مردانگی در وجود او موج میزد و همو بود که به امام سجاد (ع) نیز قوت قلب داد.
هنگامی که اسراء را وارد کوفه میکردند ، دستور دادند سرهای مقدس را ببرند به استقبال آنها که با یکدیگر بیایند . وضع عجیبی است غیر قابل توصیف . دم دروازه کوفه ( دختر علی ، دختر فاطمه ، اینجا تجلی میکند ) این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها ، خطابهای میخواند . راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصی ، زینب موقعیت را تشخیص داد و قداومات دختر علی یک اشاره کرد .
عبارت تاریخ این است : و قد اومات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس ، و سکنت الاجراس یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل میزند صدایش به جایی نمیرسید ، گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت ، مرکبها هم ایستادند ( آدمها که میایستادند قهرا مرکبها هم میایستادند ) . خطبهای خواند .
راوی گفت : و لم ار والله خفره قط انطق منها این " خفره " خیلی ارزش دارد " خفره " یعنی زن باحیا . این زن ، نیامد مثل یک زن بیحیا حرف بزند . زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد . در عین حال دشمن میگوید : ولم ار والله خفره قط انطق منها یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود . شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود . در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابههای زیادی خوانده بود ، هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود .
راوی گفت گویی سخن علی از دهان زینب میریزد ، گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد . وقتی حرفهای زینب که مفصل هم نیست ( ده دوازده سطر بیشتر نیست ) تمام شد ، میگوید مردم را دیدم که همه ، انگشتانشان را به دهان گرفته و میگزیدند . این است نقش زن به شکلی که اسلام میخواهد . شخصیت در عین حیا ، عفاف ، عفت ، پاکی و حریم . تاریخ کربلا به این دلیل مذکر مؤنث است که در ساختن آن هم جنس مذکر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش ، و هم جنس مؤنث در مدار خودش . این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد .
«دو چهره ی حادثه کربلا 2»
86/10/26 6:36 ع
در ادامه بحث درباره دو چهره ی حادثه کربلا باید بگیم در زمانهای قدیم مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند . " کمیت " مرثیهگو بود ، " دعبل خزائی " مرثیه گو بود . همان دعبلخزائی که گفت پنجاه سال است که من دار خودم را بدوش کشیدهام . او طوری مرثیه میگفت که تخت خلفای اموی و عباسی را متزلزل می کرد. او که محتشم نبود! شعرای ما چرخ و فلک را مسئول شهادت حسین دانسته اند. کمیت که این جور نبوده . یک قصیده که میگفت دنیا را متزلزل می کرد ، ولی با تاریخچه ی حسین ، با نام حسین ، با مرثیه ی حسین.
دیدند عجب ! قبر حسین هم مصیبتی برای ما شده است. تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند. قبرش را خراب کردند،تمام آثار آن را محو کردند ، پستی و بلندیهای زمین را یکسان کردند ، به محل قبر آب انداختند به طوری که احدی در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام منطقه بوده است. اما مگر شد ؟ حتی روی آوردن مردم به آن بیشتر هم شد.
خود متوکل یک سرمغنیه (رئیس رقاصه ها ) داشت ، یک وقتی با او کار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند نیست . گفت کجاست ؟ گفتند به مسافرت رفته است . بعد از مدتی که آمد ، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودی ؟ جواب داد برای زیارت به مکه رفته بودم ، متوکل گفت الان که وقت زیارت مکه نیست ، نه ماه ذیالحجه است که وقت حج باشد ، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد ، و اصرار کرد که باید بگوئی کجا رفته بودی ، بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) رفته بود که متوکل آتش گرفت ، فهمید نام حسین ( ع ) را نمیشود فراموشاند .
من نمیدانم کدام جانی یا جانیهائی ، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی ( علیهماالسلام ) وارد کردند ، و آن اینکه هدف حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین ( ع ) گفتند که حسین ( ع ) کشته شد برای آنکه بارگناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین ( ع ) کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود ، بیشتر بشود . لذا بعد از این انحراف چارهای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم ، فقط رثاء و مرثیه ببینیم .
من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند ، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد . اینکه گفتهاند رثاء حسینبنعلی ( علیهما السلام ) باید همیشه زنده بماند ، حقیقتی است و از خود پیغمبر ( ص ) گرفتهاند و ائمهاطهار ( علیهم السلام ) نیز به آن توصیه کردهاند . این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود . این ذکری ، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید ، اما در رثای یک قهرمان . پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید ، و گرنه رثای یک آدم نفله شده بیچاره بیدست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد ، و گریه ملتی برای او معنی ندارد . در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا بکنید ، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید ، شما هم عدالتخواه بشوید ، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید ، شما هم آزادیخواه باشید ، برای آزادی احترام قائل باشید ، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه ؟ شرف و انسانیت یعنی چه ؟ کرامت یعنی چه ؟ اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم ، آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است . خیال میکنیم حسینبنعلی( علیهماالسلام ) در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا العیاذبالله حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از هزار و سیصد سال ، آنهم در جوار رحمت الهی ، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه بکنند تا تسلی خاطر پیدا کنند !
چند سال پیش در کتابی دیدم که نویسنده مقایسهای میان حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) و عیسی مسیح کرده بود ، نوشته بود که عمل مسیحیها بر عمل مسلمین ( شیعیان ) ترجیح دارد ، زیرا آنها روز شهادت عیسیمسیح را جشن میگیرند و شادمانی میکنند ، ولی اینها در روز شهادت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) مرثیهخوانی و گریه میکنند . عمل آنها بر عمل اینها ترجیح دارد ، زیرا آنها شهادت را برای عیسیمسیح موفقیت میدانند نه شکست ، و چون موفقیت میدانند شادمانی میکنند . اما مسلمین شهادت را شکست میدانند و چون شکست میدانند گریه میکنند . خوشا به حال ملتی که شهادت را موفقیت بشمارد و جشن بگیرد و بدا به حال ملتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن مرثیه خوانی بکند .
جواب این است که اولا دنیای مسیحی که این شهادت را جشن میگیرد ، روی همان اعتقاد خرافی است که میگوید عیسی کشته شد تا بارگناه ما بریزد ، و چون به خیال خودش سبکبال شده و استخوانش سبک شده آن را جشن میگیرد ، در حقیقت او جشن سبکی استخوان خودش را به خیال خوش میگیرد، و این یک خرافه است.
ثانیا این همان فرق اسلام و مسیحیت تحریف شده است که اسلام یک دین اجتماعی و مسیحیت دینی است که همه ی آن چیزی که دارد اندرز اخلاقی است. گاه به یک حادثه از نظر فردی نگاه میکنیم و گاه از نظر اجتماعی . از نظر اسلام ، شهادت حسین بن علی از دیدگاه فردی یک موفقیت بود. برای شخص حسین بن علی این شهادت شکست بود یا موفقیت ؟ و خود حضرت هم روز اول فرمود :
خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاه ، و ما اولهمنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف.
این از نظر شخصی و فردی ، اما اسلام یک طرف دیگر هم دارد ، قضایا را همیشه از جنبه شخصی مطالعه نمیکند ، از جنبه اجتماعی هم مطالعه میکند . حادثه عاشورا از جنبه اجتماعی و نسبت به کسانی که مرتکب آن شدند ، مظهر یک انحطاط در جامعه اسلامی بود ، لذا دائما باید یادآوری بشود که دیگر چنین کاری را مرتکب نشوند .
برگرفته از کتاب حماسه حسینی با مختصر تخلیص
«دو چهره ی حادثه کربلا»
86/10/20 9:12 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
و اینک به یاری خدا میخواهیم از حماسه بگوئیم .حماسه ای که تاریخ را تغییر داد .
حماسه ای که در دلهای آزادگان تا ابد حرارت ایجاد کرد . حرارتی که خاموشی ندارد و نسل به نسل و سینه به سینه انتقال یافته و هر روز جلائی بیشتر میبابد.
حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلالالدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانهای یک شخصیت حماسی است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است ، اما حمـــاسه انسانیت ، حماسه بشریت ، نه حماسه قومیت . سخن حسین ( ع ) ، عمل حسین ( ع ) ، حادثه حسین ( ع ) ، روح حسین ( ع ) همه چیز حسین ( ع ) هیجان است ، تحریک است ، درس است ، القاء نیروست ، امـــــــا چهجور القاء نیروئی ؟ چه جور درسی ؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است ؟ ! یا از آن جهت که شــرقی است ؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست ؟ ! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است ؟ ! اساسا در وجود حسین ( ع ) یک چنین حماسههائی نمیتواند وجود داشته باشد و علت شنـــاخته نشدن حسین ( ع ) هم همین است . چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حمـــــــاسههاست ، کمتر افـــــراد میتوانند او را بشنـــاسند . حالا ببینیم که واقعا چطور است ؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) از نظر شدت حمـــاسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبههای انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد . حسین ( ع ) سرود انسانیت است ، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرأت عرض میکنم که نظیر ندارد.شما در دنیا حماسهای مانند حماسه حسین بنعلی (ع) پیدا نخواهید کرد ، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن.و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناختهایم. حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد ، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک،سیاه و ظلمانی که هر دو صفحهاش یا بینظیر است و یا کم نظیر.اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بینظیر و یا کم نظیر میبینیم .من جرات نمیکنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است، ولی میتوانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است .از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رثـاء است . این صفحه را که نگاه میکنیم ، در آن ، کشتن بیگناه میبینیم ، کشتن جوان میبینیم ، کشتن شیرخــــوار میبینیم ، اسب بر بدن مرده تــاختن میبینیم ، آب ندادن به یک انسان میبینیم ، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن میبینیم . از این نظر قهرمان حادثه کیست ؟واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگــاه کنیم ، آن که میخورد قهرمــــان نیست ، آن بیچـــاره مظلوم است.قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبنمعاویه است ، عبیداللهبنزیاد است، عمرسعد است، شمربنذیالجوشن است، خولی است و یک عده دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه می کنیم ،فقط جنــایت و رثاء بشریت را می بینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوئیم چه باید بگوئیم؟باید مرثیه بگوئیم و غیر از مرثیه چیز دیگری نیست که بگوئیم .باید بگوئیم :
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
اما آیا تاریخچه ی عــاشورا فقط همین یک صفحه است؟ آیــــا فقط رٍثاء است ؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست اشتباه ما همین است . این تاریخچه یک صفحه ی دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه ، دیگر پسر معــاویه نیست ، پسرزیاد نیست ، پسر سعد نیست ، شمر نیست . در آنجا ، قهرمان حسین ( ع ) است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ، بلکه حمـــــاسه است ، افتخــــار و نورانیت است ، تجلی حقیقت وانسانیت است ، تجلی حقپرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، میگوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد . امـاوقتی صفحه سیاهش را مطالعه میکنیم میبینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید : « قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک »مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود : « انی جاعل فی الارض خلیفة » سـؤالی نمیکند ، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند ، از خـــدا این سؤال را میکردند که آیا میخواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند ؟و خدا در جواب آنها فرمود : « انی اعلم ما لا تعلمون » من میدانم چیزی را که شمــا نمیدانید . آن صفحه ، صفحهای است که ملک اعتراض میکند ، بشر سرافکنده است و این صفحه ، صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند .چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کــربلا گفته شود ؟چرا همیشه باید حسینبن علی ( ع ) از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه مـــــا قرار بگیرد ؟چرا شعارهائی که به نام حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) میدهیم و مینویسیم ، از صفحه تاریک عـــاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم ، در حـــالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنائی آن میچربد . و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد پس بـــاید اعتراف کنیم که یکی از جانیهــــای بر حسین بن علی ( علیهما السلام ) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را میخــوانیم ، و صفحه دیگرش را میخوانیم . جانیهای بر امامحسین ( ع ) آنهائی هستند که این تــــاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند . حسین ( ع ) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند ، اما حسین ( ع ) که فقط این تن نیست ، حسین ( ع ) که مثل من و شمانیست ، حسین ( ع ) یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود . دستگاه بنیامیه خیال کرد که حسین ( ع ) راکشت و تمام شد ، ولی بعد فهمید که مـرده حسین ( ع ) از زنده حسین (ع) مزاحمتر است، تربت حسین ( ع ) کعبه صاحبدلان است . زینب هم به یزید همین را گفت . گفت اشتباه کردی ، « کد کیدک واسع سعیک ، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا ، و لا تمیت وحینا » ، هر نقشهای که داری بکـــار ببر ولی مطمئن بــاش تو نمیتوانی برادر مرا بکشی وبمیرانی ، برادر من زندگیش طور دیگر است ، او نمرد ، بلکه زندهتر شد .
پی نوشت1 : این بحث ادامه دارد ...
پی نوشت 2 : در تهیه این مطلب از کتاب حماسه حسینی استفاده شده است.
پی نوشت 3 : برای گسترش فرهنگ ناب حسینی و اهداف واقعی این حماسه شما بازدیدکننده عزیز چه کرده ای ؟
یا علی (ع) ...
«غدیر ...»
86/10/5 5:26 ع
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الطاهرین
شاید برخى گمان کنند که عید غدیر تنها اختصاص به شیعیان دارد و در کلمات پیامبر اکرم، صلىاللهعلیه وآله، اشارهاى به لزوم بزرگداشت آن نشده است. اما باید گفت که عید غدیر نیز چون عید فطر و قربان از اعیاد اسلامى، بلکه از بزرگترین اعیاد است، و نخستین کسى هم که این روز را به عنوان عید اسلامى معرفى کرد، خود پیامبر اسلام، صلىاللهعلیه وآله، بود. آنچه در پى خواهد آمد تحقیقى است در زمینه سابقه تاریخى عید غدیر که امیدواریم مورد استفاده خوانندگان عزیز واقع شود.
پیامبر اکرم پس از آنکه علىبنابیطالب را در روز غدیر به جانشینى خود تعیین کرد، در همان روز این عید را اعلام نمود و مراسم آن را بپا داشت، و در خیمهاش نشست و با کمال خوشحالى و سرور از تبریک گویندگان استقبال کرد و به آنها مىفرمود:
به من تبریک بگویید... به من تبریک بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.
ما در تاریخ پیامبر، شادیهاى او روزى را نمىیابیم که پیامبر گفته باشد: به من تبریک بگویید، حتى روز ازدواجش و روز هجرتش از مکه به مدینه و رهایى از چنگال مشرکان، و روز فتح مکه و پیروزى مسلمانان نفرمود به من تبریک بگویید، ولى روز غدیر مکرر مىفرمود: به من تبریک بگویید، چرا؟ به خاطر آنکه پیامبر عظمت این روز را بخوبى درک مىکرد و از شرافت این خاطره و برترى داشتن این عید بر سایر اعیاد آگاه بود.
بر همین اساس پیامبر فرمود:
روز عید غدیر خم بهترین اعیاد امت من است، و آن روزى است که خداوند تعالى به من فرمان داده با منصوب کردن على بن ابیطالب به عنوان رهبرى که امتم پس از من به وسیله او هدایتیابند; آن روز را یاد کنیم. آن روزى است که خدا دین را در آن روز کامل و نعمت را تمام گردانید و اسلام را به عنوان یک دین براى مردم پسندید.
پیامبر در این حدیث، اولا: روز غدیر را یک عید اسلامى جاوید در ردیف سایر اعیاد اسلامى اعلام کرده; ثانیا: عید غدیر را مطلقا برتر از اعیاد اسلامى شمرده است.
پس از رحلت پیامبر، خود امیرالمؤمنین نیز روز غدیر را به عنوان یک عید اسلامى تلقى کرد و در سالى که روز غدیر با جمعه مصادف بود خطبهاى ایراد نمود و در ضمن آن فرمود:
خداوند بزرگ در این روز بزرگ در این روز براى شما گروه مؤمنان دو عید بزرگ که قوام هریک به دیگرى است جمع کرده تا احسانش را نزد شما کامل گرداند و شما را بر راه هدایت آگاه و مطلع کند... از این رو جمعه را مرکز تجمع براى پاکسازى گذشتهها قرار داده است... بنابراین هیچ توحیدى را جز بر اساس اعتراف به رسالت پیامبر نمىپذیرد، و هیچ آیینى را جز توام با ولایت کسى که به ولایت او فرمان داده قبول نمىکند، و اسباب اطاعت او جز با تمسک به ریسمان او و ریسمان اهل ولایت او منظم نمىگردد، لذا در روز غدیر آنچه را که بیانگر ارادهاش در مورد برگزیدگانش بود بر پیامبرش نازل فرمود، و او را به تبلیغ آن و ترک همنشینى با منحرفان و منافقان و بىاعتنایى به آنان مامور ساخت و ضامن نگهدارى او از شر آنان شد.
آنگاه حضرت امیر، علیهالسلام، مردم را به اجراى مراسم عید دعوت نمود و فرمود:
خدا شما را رحمت کند، پس از پایان یافتن اجتماعتان، به سوى توسعه بر زن و فرزند، و نیکى با برادران و شکر نعمتهاى الهى بازگردید، و همه با هم مجتمع باشید تا خدا یگانگى شما را حفظ کند و با یکدیگر نیکى کنید تا خدا الفت و دوستى و صداقتشما را نگهدارد، و به یکدیگر هدیه دهید (4) همانگونه که خدا پاداش شما را در این روز، چند برابر اعیاد گذشته یا اعیاد آینده - جز در موارد مثل آن - قرار داده است. نیکى در این روز (یعنى: روز عید غدیر) ثروت را زیاد و عمر را افزون مىکند، و مهربانى به یکدیگر باعث رحمت و عطوفتخداوند است. با سعى و کوشش خویش و در حد توانایى خود، از آنچه خدا به شما بخشیده، براى برادران و زن و فرزندانتان آماده کنید و شادى را در میان خود آشکار سازید و با گشادهرویى با یکدیگر برخورد کنید.
«قهرمان همه دوران ها»
86/9/23 11:25 ع
امام حسین (ع) تنها قهرمانى است که در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسـان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت
انسانى گوى سبقت را از دیگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در یاد او قهرمانانى به وجود آمده است.در بزرگى
و بلندى مقام والاى او، کتابها طبع و نشر شده و خطابهها ایراد گردیده و اشعار بسیارى سرودهاند.
او بزرگ مردى است که هر فرد آزادهاى که داراى همتى بلند باشد و درهرعصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بیدادگرى ایستادگى
کند شایسته است که از آن حضرت پیروى نمـــــــاید و در مکتب وى درس زندگى بیاموزد، و آن کس که از ذلت و خوارى گریزان و
پذیراى ظلم و ستم نیست مىبایست در جاده آن حضرت گام سپارد.
فداکارى و ازخود گذشتگى امام حسین (ع) چنان بود که عقول را به حیرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشرى را از
خود بى خود ساخت و قلبها را اسیر خود کرد.
کدام قهرمانى را مىشناسید که در بزرگى و بلندى مقام و در مبارزه با ستم این گونه در برابر ظلم بـایستد و هرگز سستى به خود راه
ندهد.کـــــدام بزرگمردى را سراغ دارید که این چنین عقول و ارواح و قلوب جهانیان را مسخر خود سازد.در میان ملل جهان هرگز
همانند او و حتى مشابه این پیشواى بزرگ دیده نشده است.
چنان که مىبینیم، در قرنهاى عدیده و نسلهاى متوالى عظمت امام حسین بن على (ع) جهانیان را به شگفتى و حیرت واداشته، تا آنجـا
که نداى الهى او همچنان جاوید و سرمدى باقى مانده است.او که به تــاریخ مبارزه و جهاد مردان حق جـلوه ابــــدى و شکوه جاودانى
بخشید ، از بیعت با یزید بن معاویه امتناع ورزید، بدین علت که وى را مردى میگســــار و سرگرم کنیــــزان و رامشگران و بازى با
میمونهـــــــا مىدانست و امام معتقد بود کسى که به کفر و الحاد تظاهر کند و دین را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، هرگز شایسته
حکومت بر مسلمانان نخواهد بود.چنان که به مروان بن حکم مىفرماید: زمانى که امت اسلامى به این مصیبت گرفتـــــار آید و مردى
چون یزید حکومت مسلمین را در دست گیرد با اسلام باید خداحافظى کرد، و در جاى دیگر به برادر خود محمد بن حنفیه مىگوید:
به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان براى من هیچ گونه جایگاه و پناهگاهى وجود نداشت، باز هم اعلام مىکردم که زیر بار بیعت با
یزید بن معاویه نخواهم رفت.
ذکر این نکته لازم است که آن حضرت، موقعى این سخن را بیـــان داشت که اگر بــــا یزید بیعت مىکرد، امکانــــات فراوان و لذایذ
بىشمارى در اختیارش قرار مىدادند و به تعظیم و تکریم وى مىپرداختند.ایادى حکومت وى را گرامى مىداشتند و هرگز با اراده و
فرمان او مخالفت نمىکردند، و این، بدان جهت بود که یزید، به مقــام و منزلت او در میــــان مسلمین به خوبى آگاه بود.از یک سو از
مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوى دیگر هشدار معاویه که قبلا به فرزند خود یزید درباره امــام حسین (ع) داده و وى
را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران مىساخت.
امام حسین بن على (ع) که بر تمام علایق و لذایذ حیات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از این امر امتناع ورزید و زیر بار بیعت
با یزید نرفت و فرمود:
ما اهل بیت پیامبر و منبع وحى و رسالت هستیم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است .خداوند ما را در آفـــرینش بر دیگران
مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد .در حالى که یزید مردى فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هــرگز کسى همانند
من با یک چنین فردى بیعت نخواهد کرد....
و اما سخن ما در این دوران : شاید به ذهن کسانی بیاید که حسین (ع) مربوط به هزار و اندی سال قبل است و ... و مــــا می گوئیم
حسین (ع) اسطوره و الگوی حماسی ماست . اگر از حسین و داستان کربلا و عاشورا میگوئیم و هر ســــال تکرارش میکنیم منظور
زنده نگهداشتن روح حسینی در کالبد زمانمان است ... روح ها در طول زمان دچــــــار خستگی و خمودی می شوند . شور حسینی
روح را تازه میکند ... در کالبد ها روحی با شور و حرارت میدمد. یاد حسین حرارتی در دلهــا ایجاد میکند که خاموشی ندارد . پس
یادش را ، راهش را ، روح حماسی و ضد طاغوت ام را همیشه زنده نگه میداریم تا دلمان زنده بمــــاند و اینک در گذر تاریخ حسین
و اهل بیتش در حج اند ... اگر یاد حسین در دل توست شاید در حج او نیز شریک باشی ... یا علی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :