«مرگ سرخ»
86/11/18 4:0 ع
بسم رب الحسین (ع)
سلام!
چیزی از دهه ی محرم نگذشته عده ای تنها پوشیدن یک لباس سیاه را شاید از روی نذر به یادگار دارند.....
عده ای حاجت خود یا شفای بیمار خود را گرفته حال دیگر نیازی به اشک حسین و یاد او نیست...
دیگر آن همه شور حسینی کو؟!مگر نه آنکه کل یوم عاشورا!
بی انصافی نمیکنم ولی نگاهی به دل خود بندازیم....
آقا جان!
ای حسین!
با تو چه بگویم؟
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل و تو ای چراغ راه ای کشتی هدایت
ای خونی که از آن نقطه صحرا جاودان می تپی و می جوشی و در بستر زمان جاری هستی ،
و بر همه ی نسل ها می گذری و هر زمین حاصل خیزی را سیراب خون می کنی
و هر بذر شایسته را زیر خاک می شکافی و می شکوفانی، و هر نهال تشنه ای را به برگ و بار حیات خرمی می نشانی.
ای آموزگار بزرگ شهادت!
برقی از نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن
قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز!
و تفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ی ما ببخش!
ای که "مرگ سرخ" را بر گزیدی تا عاشقانت از "مرگ سیاه" برهانی
تا با هر قطره ی خونت ملت ها را حیات بخشی و تاریخی را به تپش آری
و کالبد مرده و فسرده اعصار را گرم کنی و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی!
ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ،کالبد زمان ما "به تو و خون تو محتاج است"
اگر..
اگر....
اگر........
تنها محرم و عاشورا به یاد نیاوریم که حسین برای چه جنگید و خون داد... آن هم اگر تا به حال فهمیده باشیم.
یاعلی مدد
«زن ، اسلام ، عاشورا»
86/11/12 1:56 ص
وقتی که ما به متن اسلام مراجعه میکنیم ، میبینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن میخواهد ، شخصیت است و گرانبها بودن . در پرتو همین شخصیت و گرانبهائی ، عفاف در جامعه مستقر میشود ، روانها سالم باقی میمانند ، کانونهای خانوادگی در جامعه سالم میمانند ، و رشید از کار در میآید . گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودی که اسلام مشخص کرده ، حریم باشد ، یعنی اسلام اجازه نمیدهد که جز کانون خانوادگی ، یعنی صحنه اجتماع ، صحنه بهره برداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش ، چه به صورت لمس کردن بدنش ، چه به صورت استشمام عطر زنانهاش و یا شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج باشد ، اسلام اجازه نمیدهد . ولی اگر بگوئیم علم ، اختیار و اراده ، ایمان و عبادت و هنر و خلاقیت چطور ؟ میگوید بسیار خوب ، مثل مرد . چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است ، آنچه را که حرام نکرده ، بر هیچکدام حرام نکرده است . اسلام برای زن ، شخصیت میخواهد ، نه ابتذال . بنابراین تاریخ از نظر اینکه در ساختن آن ، تنها مرد دخالت داشته باشد یا مرد و زن با یکدیگر دخالت داشته باشند ، سه گونه میتواند باشد .
یک تاریخ ، تاریخ مذکر است ، یعنی تاریخی که به دست جنس مذکر بطور مستقیم ساخته شده است و جنس مؤنث هیچ نقشی در آن ندارد .
یک تاریخ ، تاریخ مذکر مؤنث است اما مذکر مؤنث مختلط ، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش . یعنی تاریخی که در آن این منظومه بهم خورده است ، مرد در مدار زن قرار میگیرد و زن در مدار مرد که ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقا پسرها و دختر خانمها را ببینیم ، میبینیم که چطور اینها دارند جای خودشان را با یکدیگر عوض میکنند .
نوع سوم ، تاریخ مذکر مؤنث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن ، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش . ما وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم ، میبینیم تاریخ و مذهب و دین آنطور که قرآن کریم تشریح کرده است یک تاریخ مذکر مؤنث است و به تعبیر من یک تاریخ مؤنث است ، یعنی مذکر و مؤنث هر دو ، اما نه به صورت اختلاط بلکه به این صورت که مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش .
قرآن کریم مثل اینکه عنایت خاص دارد که همین طور که صدیقین و قدیسین تاریخ را بیان میکند ، صدیقات و قدیسات تاریخ را هم بیان بکند . در داستان آدم و همسر آدم نکتهای است.
یک فکر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد کردند که واقعا خیانت بود . ( در مسئله زن نداشتن عیسی و ترک ازدواج و مجرد زیستن کشیشها و کاردینالها ) . کم کم این فکر پیدا شد که اساسا زن عنصر گناه و فریب است ، یعنی شیطان کوچک است . مرد به خودی خود گناه نمیکند و این زن است ، شیطان کوچک است که همیشه وسوسه میکند و مرد را به گناه وا میدارد .
گفتند اساسا قصه آدم و شیطان و حوا ، این طور شروع شد که شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ بکند لذا آمد حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد ، و در تمام تاریخ همیشه به این شکل است که شیطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میکند . اصلا داستان آدم و حوا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد ، ولی قرآن درست خلاف این را میگوید و تصریح میکند ، و این عجیب است . قرآن ، وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند ، برای آدم اصالت و برای حوا تبعیت قائل میشود . اول کسی که میفرماید ما گفتیم ، میگوید ما به این دو نفر گفتیم که ساکن بهشت شوید ( نه فقط به آدم ) .
« لا تقربا هذه الشجره » به این درخت نزدیک نشوید ( حالا آن درخت هر چه هست )
بعد میفرماید : « فوسوس لهما » « الشیطان » شیطان این دو را وسوسه کرد . نمیگوید که یکی را وسوسه کرد و او دیگری را وسوسه کرد .
« فدلاهما بغرور » باز " هما " ضمیر تثنیه است « و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین » آنجا که خواست فریب بدهد ، جلوی هر دوی آنها قسم دروغ خورد . آدم همان مقدار لغزش کرد که حوا و حوا همان مقدار لغزش کرد که آدم .
اسلام این فکر را ، این دروغی را که به تاریخ مذهبها بسته بودند ، زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان ، چنین نیست که شیطان زن را وسوسه میکند و زن مرد را و بنابراین زن یعنی عنصر گناه . و شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار قدیسین از قدیسات بزرگ یاد کند که تمامشان در مواردی بر آن قدیسین علو و برتری داشتهاند .
نمونه بارز یک زن که اسلام آنرا معرفی میکند زینب است .زینب که در عصر عاشورا سالار قافله بود. از جنس مرد نبود اما مردانگی در وجود او موج میزد و همو بود که به امام سجاد (ع) نیز قوت قلب داد.
هنگامی که اسراء را وارد کوفه میکردند ، دستور دادند سرهای مقدس را ببرند به استقبال آنها که با یکدیگر بیایند . وضع عجیبی است غیر قابل توصیف . دم دروازه کوفه ( دختر علی ، دختر فاطمه ، اینجا تجلی میکند ) این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها ، خطابهای میخواند . راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصی ، زینب موقعیت را تشخیص داد و قداومات دختر علی یک اشاره کرد .
عبارت تاریخ این است : و قد اومات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس ، و سکنت الاجراس یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل میزند صدایش به جایی نمیرسید ، گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت ، مرکبها هم ایستادند ( آدمها که میایستادند قهرا مرکبها هم میایستادند ) . خطبهای خواند .
راوی گفت : و لم ار والله خفره قط انطق منها این " خفره " خیلی ارزش دارد " خفره " یعنی زن باحیا . این زن ، نیامد مثل یک زن بیحیا حرف بزند . زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد . در عین حال دشمن میگوید : ولم ار والله خفره قط انطق منها یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود . شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود . در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابههای زیادی خوانده بود ، هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود .
راوی گفت گویی سخن علی از دهان زینب میریزد ، گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد . وقتی حرفهای زینب که مفصل هم نیست ( ده دوازده سطر بیشتر نیست ) تمام شد ، میگوید مردم را دیدم که همه ، انگشتانشان را به دهان گرفته و میگزیدند . این است نقش زن به شکلی که اسلام میخواهد . شخصیت در عین حیا ، عفاف ، عفت ، پاکی و حریم . تاریخ کربلا به این دلیل مذکر مؤنث است که در ساختن آن هم جنس مذکر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش ، و هم جنس مؤنث در مدار خودش . این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد .
«در شب عاشورا به یارانم چنین گفتم...»
86/10/28 4:59 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
اُثْنِى عَلَى اللّه اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّراءِ
اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُکَ عَلى اَنْ اَکْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ
وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً
وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. اَمَّا بَعْدُ:
فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى
وَلا اَهْلَبَیْتٍ اَبَرَّوَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ
فَجَزاکُمُاللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً.
وَقَدْ اَخْبَرَنِى جَدّى رَسُولُاللّه صلّى اللّه علیه و آله بِاءنّى سَاُساقُ اِلَى الْعِراقِ
فَاَنْزِلُ اَرْضاً یُقالُ لَها عَمُورا وَکَرْبَلا وَفیها اُسْتَشْهَدُ
وَقَدْ قَرُبَ الْمَوعِدُ.
اَلا وَانِّى اَظُنُّ یَوْمَنا مِنْ هؤُلاءِ اْلاَعْداءِ غَداً
وَانِّى قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطِلقُوا جَمیعاً فى حِلّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّى ذِمامٌ
وَهذااللّیلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَملاً وَلِیَاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِبَیْتِى
فَجَزاکُمُاللّه جَمِیعاً خَیْراً وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِکُمْ
وَمَدائِنِکُم فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى
وَلَوْ اَصابُونى لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرى
حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَکُمْ
... اِنِّى غَداً اُقْتَلُ وَکُلُّکُمْ تُقْتَلُونَ مَعِى
وَلا یَبْقى مِنْکُمْ اَحَدٌ حَتَّى الْقاسِمِ وَعَبْدِاللّه الرَّضیع
نزدیک غروب تاسوعا و پس از آنکه از طرف دشمن مهلت داده شد (و پس از نماز مغرب ) در میان افراد بنى هاشم و یاران خویش قرار گرفتم و گفتم :
خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه مقابل نعمتهایش سپاسگزارم . خدایا! تو را مى ستایم که بر ما خاندان ، با نبوت ، کرامت بخشیدى و قرآن را به ما آموختى و به دین و آیین مان آشنا ساختى و بر ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین ) و قلب (روشن ) عطا فرموده اى و از گروه مشرک و خدانشناس قرار ندادى .
اما بعد: من اصحاب و یارانى بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم . خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.
جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خبر داده بود که من به عراق فرا خوانده مى شوم و در محلى به نام (عمورا) و یا (کربلا) فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسم و اینک وقت این شهادت رسیده است به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مى دهم که از این سیاهى شب استفاده کرده و هریک از شما دست یکى از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوى آبادى و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست بیابند با دیگران کارى نخواهند داشت ، خداوند به همه شما جزاى خیر و پاداش نیک عنایت کند.
«دو چهره ی حادثه کربلا 2»
86/10/26 6:36 ع
در ادامه بحث درباره دو چهره ی حادثه کربلا باید بگیم در زمانهای قدیم مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند . " کمیت " مرثیهگو بود ، " دعبل خزائی " مرثیه گو بود . همان دعبلخزائی که گفت پنجاه سال است که من دار خودم را بدوش کشیدهام . او طوری مرثیه میگفت که تخت خلفای اموی و عباسی را متزلزل می کرد. او که محتشم نبود! شعرای ما چرخ و فلک را مسئول شهادت حسین دانسته اند. کمیت که این جور نبوده . یک قصیده که میگفت دنیا را متزلزل می کرد ، ولی با تاریخچه ی حسین ، با نام حسین ، با مرثیه ی حسین.
دیدند عجب ! قبر حسین هم مصیبتی برای ما شده است. تصمیم گرفتند که قبرش را از بین ببرند. قبرش را خراب کردند،تمام آثار آن را محو کردند ، پستی و بلندیهای زمین را یکسان کردند ، به محل قبر آب انداختند به طوری که احدی در آن سرزمین نفهمد که قبر حسین در کدام منطقه بوده است. اما مگر شد ؟ حتی روی آوردن مردم به آن بیشتر هم شد.
خود متوکل یک سرمغنیه (رئیس رقاصه ها ) داشت ، یک وقتی با او کار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند نیست . گفت کجاست ؟ گفتند به مسافرت رفته است . بعد از مدتی که آمد ، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودی ؟ جواب داد برای زیارت به مکه رفته بودم ، متوکل گفت الان که وقت زیارت مکه نیست ، نه ماه ذیالحجه است که وقت حج باشد ، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد ، و اصرار کرد که باید بگوئی کجا رفته بودی ، بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) رفته بود که متوکل آتش گرفت ، فهمید نام حسین ( ع ) را نمیشود فراموشاند .
من نمیدانم کدام جانی یا جانیهائی ، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی ( علیهماالسلام ) وارد کردند ، و آن اینکه هدف حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین ( ع ) گفتند که حسین ( ع ) کشته شد برای آنکه بارگناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین ( ع ) کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود ، بیشتر بشود . لذا بعد از این انحراف چارهای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم ، فقط رثاء و مرثیه ببینیم .
من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند ، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد . اینکه گفتهاند رثاء حسینبنعلی ( علیهما السلام ) باید همیشه زنده بماند ، حقیقتی است و از خود پیغمبر ( ص ) گرفتهاند و ائمهاطهار ( علیهم السلام ) نیز به آن توصیه کردهاند . این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود . این ذکری ، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید ، اما در رثای یک قهرمان . پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید ، و گرنه رثای یک آدم نفله شده بیچاره بیدست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد ، و گریه ملتی برای او معنی ندارد . در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا بکنید ، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید ، شما هم عدالتخواه بشوید ، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید ، شما هم آزادیخواه باشید ، برای آزادی احترام قائل باشید ، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه ؟ شرف و انسانیت یعنی چه ؟ کرامت یعنی چه ؟ اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم ، آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است . خیال میکنیم حسینبنعلی( علیهماالسلام ) در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا العیاذبالله حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از هزار و سیصد سال ، آنهم در جوار رحمت الهی ، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه بکنند تا تسلی خاطر پیدا کنند !
چند سال پیش در کتابی دیدم که نویسنده مقایسهای میان حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) و عیسی مسیح کرده بود ، نوشته بود که عمل مسیحیها بر عمل مسلمین ( شیعیان ) ترجیح دارد ، زیرا آنها روز شهادت عیسیمسیح را جشن میگیرند و شادمانی میکنند ، ولی اینها در روز شهادت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) مرثیهخوانی و گریه میکنند . عمل آنها بر عمل اینها ترجیح دارد ، زیرا آنها شهادت را برای عیسیمسیح موفقیت میدانند نه شکست ، و چون موفقیت میدانند شادمانی میکنند . اما مسلمین شهادت را شکست میدانند و چون شکست میدانند گریه میکنند . خوشا به حال ملتی که شهادت را موفقیت بشمارد و جشن بگیرد و بدا به حال ملتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن مرثیه خوانی بکند .
جواب این است که اولا دنیای مسیحی که این شهادت را جشن میگیرد ، روی همان اعتقاد خرافی است که میگوید عیسی کشته شد تا بارگناه ما بریزد ، و چون به خیال خودش سبکبال شده و استخوانش سبک شده آن را جشن میگیرد ، در حقیقت او جشن سبکی استخوان خودش را به خیال خوش میگیرد، و این یک خرافه است.
ثانیا این همان فرق اسلام و مسیحیت تحریف شده است که اسلام یک دین اجتماعی و مسیحیت دینی است که همه ی آن چیزی که دارد اندرز اخلاقی است. گاه به یک حادثه از نظر فردی نگاه میکنیم و گاه از نظر اجتماعی . از نظر اسلام ، شهادت حسین بن علی از دیدگاه فردی یک موفقیت بود. برای شخص حسین بن علی این شهادت شکست بود یا موفقیت ؟ و خود حضرت هم روز اول فرمود :
خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاه ، و ما اولهمنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف.
این از نظر شخصی و فردی ، اما اسلام یک طرف دیگر هم دارد ، قضایا را همیشه از جنبه شخصی مطالعه نمیکند ، از جنبه اجتماعی هم مطالعه میکند . حادثه عاشورا از جنبه اجتماعی و نسبت به کسانی که مرتکب آن شدند ، مظهر یک انحطاط در جامعه اسلامی بود ، لذا دائما باید یادآوری بشود که دیگر چنین کاری را مرتکب نشوند .
برگرفته از کتاب حماسه حسینی با مختصر تخلیص
«دو چهره ی حادثه کربلا»
86/10/20 9:12 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
و اینک به یاری خدا میخواهیم از حماسه بگوئیم .حماسه ای که تاریخ را تغییر داد .
حماسه ای که در دلهای آزادگان تا ابد حرارت ایجاد کرد . حرارتی که خاموشی ندارد و نسل به نسل و سینه به سینه انتقال یافته و هر روز جلائی بیشتر میبابد.
حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلالالدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانهای یک شخصیت حماسی است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است ، اما حمـــاسه انسانیت ، حماسه بشریت ، نه حماسه قومیت . سخن حسین ( ع ) ، عمل حسین ( ع ) ، حادثه حسین ( ع ) ، روح حسین ( ع ) همه چیز حسین ( ع ) هیجان است ، تحریک است ، درس است ، القاء نیروست ، امـــــــا چهجور القاء نیروئی ؟ چه جور درسی ؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است ؟ ! یا از آن جهت که شــرقی است ؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست ؟ ! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است ؟ ! اساسا در وجود حسین ( ع ) یک چنین حماسههائی نمیتواند وجود داشته باشد و علت شنـــاخته نشدن حسین ( ع ) هم همین است . چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حمـــــــاسههاست ، کمتر افـــــراد میتوانند او را بشنـــاسند . حالا ببینیم که واقعا چطور است ؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) از نظر شدت حمـــاسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبههای انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد . حسین ( ع ) سرود انسانیت است ، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرأت عرض میکنم که نظیر ندارد.شما در دنیا حماسهای مانند حماسه حسین بنعلی (ع) پیدا نخواهید کرد ، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن.و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناختهایم. حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد ، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک،سیاه و ظلمانی که هر دو صفحهاش یا بینظیر است و یا کم نظیر.اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بینظیر و یا کم نظیر میبینیم .من جرات نمیکنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است، ولی میتوانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است .از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رثـاء است . این صفحه را که نگاه میکنیم ، در آن ، کشتن بیگناه میبینیم ، کشتن جوان میبینیم ، کشتن شیرخــــوار میبینیم ، اسب بر بدن مرده تــاختن میبینیم ، آب ندادن به یک انسان میبینیم ، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن میبینیم . از این نظر قهرمان حادثه کیست ؟واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگــاه کنیم ، آن که میخورد قهرمــــان نیست ، آن بیچـــاره مظلوم است.قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبنمعاویه است ، عبیداللهبنزیاد است، عمرسعد است، شمربنذیالجوشن است، خولی است و یک عده دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه می کنیم ،فقط جنــایت و رثاء بشریت را می بینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوئیم چه باید بگوئیم؟باید مرثیه بگوئیم و غیر از مرثیه چیز دیگری نیست که بگوئیم .باید بگوئیم :
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
اما آیا تاریخچه ی عــاشورا فقط همین یک صفحه است؟ آیــــا فقط رٍثاء است ؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست اشتباه ما همین است . این تاریخچه یک صفحه ی دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه ، دیگر پسر معــاویه نیست ، پسرزیاد نیست ، پسر سعد نیست ، شمر نیست . در آنجا ، قهرمان حسین ( ع ) است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ، بلکه حمـــــاسه است ، افتخــــار و نورانیت است ، تجلی حقیقت وانسانیت است ، تجلی حقپرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، میگوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد . امـاوقتی صفحه سیاهش را مطالعه میکنیم میبینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید : « قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک »مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود : « انی جاعل فی الارض خلیفة » سـؤالی نمیکند ، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند ، از خـــدا این سؤال را میکردند که آیا میخواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند ؟و خدا در جواب آنها فرمود : « انی اعلم ما لا تعلمون » من میدانم چیزی را که شمــا نمیدانید . آن صفحه ، صفحهای است که ملک اعتراض میکند ، بشر سرافکنده است و این صفحه ، صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند .چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کــربلا گفته شود ؟چرا همیشه باید حسینبن علی ( ع ) از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه مـــــا قرار بگیرد ؟چرا شعارهائی که به نام حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) میدهیم و مینویسیم ، از صفحه تاریک عـــاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم ، در حـــالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنائی آن میچربد . و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد پس بـــاید اعتراف کنیم که یکی از جانیهــــای بر حسین بن علی ( علیهما السلام ) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را میخــوانیم ، و صفحه دیگرش را میخوانیم . جانیهای بر امامحسین ( ع ) آنهائی هستند که این تــــاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند . حسین ( ع ) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند ، اما حسین ( ع ) که فقط این تن نیست ، حسین ( ع ) که مثل من و شمانیست ، حسین ( ع ) یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود . دستگاه بنیامیه خیال کرد که حسین ( ع ) راکشت و تمام شد ، ولی بعد فهمید که مـرده حسین ( ع ) از زنده حسین (ع) مزاحمتر است، تربت حسین ( ع ) کعبه صاحبدلان است . زینب هم به یزید همین را گفت . گفت اشتباه کردی ، « کد کیدک واسع سعیک ، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا ، و لا تمیت وحینا » ، هر نقشهای که داری بکـــار ببر ولی مطمئن بــاش تو نمیتوانی برادر مرا بکشی وبمیرانی ، برادر من زندگیش طور دیگر است ، او نمرد ، بلکه زندهتر شد .
پی نوشت1 : این بحث ادامه دارد ...
پی نوشت 2 : در تهیه این مطلب از کتاب حماسه حسینی استفاده شده است.
پی نوشت 3 : برای گسترش فرهنگ ناب حسینی و اهداف واقعی این حماسه شما بازدیدکننده عزیز چه کرده ای ؟
یا علی (ع) ...
«بسم ا...»
86/10/13 3:3 ع
بسم رب الحسین(ع)
به نام او و به یاد او و تنها برای رضای او آغاز می کنیم
رسول خدا(ص):
«اِن لِلحسین فی قُلوب المومنینَ مَحَبه مَکنُونَه لا تُبرَدَ اَبَدا»
در دلهای مومنان عشق و محبتی نسبت به حسین نهفته است که هرگز به سردی نمی گراید.
صدای «هل من ناصر» حسین (ع) در گوش زمان طنین انداز است...
و....حسین(ع) تاریخ ، امتها و نسلها را مخاطب خویش قرار داده است.
لبیک گویان ندای «هل من معین» سید الشهدا در تاریخ فراوان بوده اند .
حسین فریاد زد تا نشستگان بر خیزند ، ندا سر داد تا جوانمردان به یاری حق بشتابند ، پیام فرستاد تا آزادگان لبیک گویند.
شهید شد تا از خونش الهام بگیرند و از کربلایش درس بیاموزند. جان داد تا کالبد های سرد و افسرده جان بگیرند و گرم شوند و شور آفرین جوامع بشری شود
نهضتهای بسیاری مدیون کربلاست قیامهای فراوانی الهام گرفته از عاشوراست
و....انقلابیون بیشماری شاگرد مکتب شهادت حسین اند.
......
تنها یک هفته باقیست تا آغاز ماه حماسه حسین! خواستم امشب که شب زیارتی ارباب است تو خونه ی خود آقا اگر توفیقی بود از خود آقا بنویسم...
تا به حال از عاشورا چیزهای زیادی شنیدیم و کتابهای زیادی رو میشناسیم که در این زمینه نوشته شده اند
عشق و علاقه ی ویژه ای که خصوصا در میان ما شیعه ها به آقا ابا عبد الله الحسین وجود داره من رو وادار کرد که در این ایام محرم از عاشورا و از آقام امام حسین(ع) بنویسم
*از حسین دم زدن و از او نوشتن کار چندان آسونی نیست و هر کسی نمیتونه حق مطلب رو ادا کنه ولی از خود آقا مدد گرفتم و دل رو به دریا زدم
شاید عامل اصلی بر نوشتنم، این سوال بود که همیشه ذهنم رو مشوش کرده بود:
عشق من به ارباب از چه جهت میتونه باشه اشک ریختنم واسه چیه؟ آیا واسه اینه که اون رو شهید کردند با وجودی که حسین(ع) تشنه شهادت بود. اشک ریختنم واسه اسارت زینب و یتیمی فرزندان حسین (ع)است با وجودی که حسین(ع) هراسی از نثار کردن فرزندان و زندگیش در راه معبود خود نداشت
مسلما چنین نیست زیرا که حسین هدفی والاتر از آنچه که برخی از ما تصور میکنیم داشت...
خیلی از ماها متاسفانه به دلیل تحریفات معنوی که در مسئله عاشورا مطرح شده هدف خودمون رو گم کردیم و صرفا به خاطر اینکه از کوچیکی دیدیم که چنین مراسمی رو بر پا میکنند ما هم شور گرفتیم؛ کمتر کسی حادثه عاشورا رو اونجور که باید و شاید می شناسه و کمتر کسی به بعد «حماسی» عاشورا توجه میکنه و همین عدم آشنائی و توجه ما باعث شده که بسیاری بر ما خرده بگیرند....
محرم سال گذشته به یاری خدا و امام حسین (ع) برخی از تحریفاتی رو که در زمینه حماسه عاشورا مطرح بود و وظایف ما در برابر این تحریفات را بیان کردم که امیدوارم مورد استفاده دوستان قرار گرفته باشه اما گذشته از این مسائل مسئله دیگه ای که در این زمینه مطرح است بُعد «حماسی» حادثه عاشوراست این که آیا قیام حسین بن علی(ع) حماسه دارد یا ندارد؟
آیا شخصیت حسین بن علی(ع) یک شخصیت حماسی هست یا نیست؟
ما باید شخصیت حسین بن علی(ع) را بشناسیم. این مرد که ما هرسال به نام او وقتها صرف میکنیم،پولها خرج میکنیم و روزها تعطیل میکنیم،باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین(ع) یک شخصیت حماسی است یا نه؟
آیا ما باید با وجود حسین و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم یا یک احساس تراژدی،مصیبت و رثا و نفله شدن؟!!!
بنده حقیر(خادمه الحسین-ع) و برادر عزیزم (خادم الحسین-ع) قصد داریم به یاری خدا در این وبلاگ که به نام خود آقاست بُعد حماسی حادثه عاشورا رو بررسی کنیم...
از تمامی دوستان خواستارم که ما رو با نظرات و انتقادات خردمندانشون یاری کنند............یاعلی!
*اللهم ارزقنا زیاره الحسین فی دنیا و الاخره
یاعلی
«غدیر ...»
86/10/5 5:26 ع
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الطاهرین
شاید برخى گمان کنند که عید غدیر تنها اختصاص به شیعیان دارد و در کلمات پیامبر اکرم، صلىاللهعلیه وآله، اشارهاى به لزوم بزرگداشت آن نشده است. اما باید گفت که عید غدیر نیز چون عید فطر و قربان از اعیاد اسلامى، بلکه از بزرگترین اعیاد است، و نخستین کسى هم که این روز را به عنوان عید اسلامى معرفى کرد، خود پیامبر اسلام، صلىاللهعلیه وآله، بود. آنچه در پى خواهد آمد تحقیقى است در زمینه سابقه تاریخى عید غدیر که امیدواریم مورد استفاده خوانندگان عزیز واقع شود.
پیامبر اکرم پس از آنکه علىبنابیطالب را در روز غدیر به جانشینى خود تعیین کرد، در همان روز این عید را اعلام نمود و مراسم آن را بپا داشت، و در خیمهاش نشست و با کمال خوشحالى و سرور از تبریک گویندگان استقبال کرد و به آنها مىفرمود:
به من تبریک بگویید... به من تبریک بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.
ما در تاریخ پیامبر، شادیهاى او روزى را نمىیابیم که پیامبر گفته باشد: به من تبریک بگویید، حتى روز ازدواجش و روز هجرتش از مکه به مدینه و رهایى از چنگال مشرکان، و روز فتح مکه و پیروزى مسلمانان نفرمود به من تبریک بگویید، ولى روز غدیر مکرر مىفرمود: به من تبریک بگویید، چرا؟ به خاطر آنکه پیامبر عظمت این روز را بخوبى درک مىکرد و از شرافت این خاطره و برترى داشتن این عید بر سایر اعیاد آگاه بود.
بر همین اساس پیامبر فرمود:
روز عید غدیر خم بهترین اعیاد امت من است، و آن روزى است که خداوند تعالى به من فرمان داده با منصوب کردن على بن ابیطالب به عنوان رهبرى که امتم پس از من به وسیله او هدایتیابند; آن روز را یاد کنیم. آن روزى است که خدا دین را در آن روز کامل و نعمت را تمام گردانید و اسلام را به عنوان یک دین براى مردم پسندید.
پیامبر در این حدیث، اولا: روز غدیر را یک عید اسلامى جاوید در ردیف سایر اعیاد اسلامى اعلام کرده; ثانیا: عید غدیر را مطلقا برتر از اعیاد اسلامى شمرده است.
پس از رحلت پیامبر، خود امیرالمؤمنین نیز روز غدیر را به عنوان یک عید اسلامى تلقى کرد و در سالى که روز غدیر با جمعه مصادف بود خطبهاى ایراد نمود و در ضمن آن فرمود:
خداوند بزرگ در این روز بزرگ در این روز براى شما گروه مؤمنان دو عید بزرگ که قوام هریک به دیگرى است جمع کرده تا احسانش را نزد شما کامل گرداند و شما را بر راه هدایت آگاه و مطلع کند... از این رو جمعه را مرکز تجمع براى پاکسازى گذشتهها قرار داده است... بنابراین هیچ توحیدى را جز بر اساس اعتراف به رسالت پیامبر نمىپذیرد، و هیچ آیینى را جز توام با ولایت کسى که به ولایت او فرمان داده قبول نمىکند، و اسباب اطاعت او جز با تمسک به ریسمان او و ریسمان اهل ولایت او منظم نمىگردد، لذا در روز غدیر آنچه را که بیانگر ارادهاش در مورد برگزیدگانش بود بر پیامبرش نازل فرمود، و او را به تبلیغ آن و ترک همنشینى با منحرفان و منافقان و بىاعتنایى به آنان مامور ساخت و ضامن نگهدارى او از شر آنان شد.
آنگاه حضرت امیر، علیهالسلام، مردم را به اجراى مراسم عید دعوت نمود و فرمود:
خدا شما را رحمت کند، پس از پایان یافتن اجتماعتان، به سوى توسعه بر زن و فرزند، و نیکى با برادران و شکر نعمتهاى الهى بازگردید، و همه با هم مجتمع باشید تا خدا یگانگى شما را حفظ کند و با یکدیگر نیکى کنید تا خدا الفت و دوستى و صداقتشما را نگهدارد، و به یکدیگر هدیه دهید (4) همانگونه که خدا پاداش شما را در این روز، چند برابر اعیاد گذشته یا اعیاد آینده - جز در موارد مثل آن - قرار داده است. نیکى در این روز (یعنى: روز عید غدیر) ثروت را زیاد و عمر را افزون مىکند، و مهربانى به یکدیگر باعث رحمت و عطوفتخداوند است. با سعى و کوشش خویش و در حد توانایى خود، از آنچه خدا به شما بخشیده، براى برادران و زن و فرزندانتان آماده کنید و شادى را در میان خود آشکار سازید و با گشادهرویى با یکدیگر برخورد کنید.
«فرازهایی از دعای عرفه ام ...»
86/9/29 2:59 ص
اَلّلهمّ انّی اَرغَب الیکَ ، و اَشهد بالرّبوبیّة لَک ، مقّرا باَنّک رَبّی ، وَ اَنّ الیکَ مردی
ای خدا من (به لقایت) اشتیاق دارم ، و به ربوبیت معترفم و میدانم که تو پروردگار منی و بازگشت من بسوی تو است ...
الّلهمَ اَجعَلنی اَخشاکَ کانّی اَراکَ ، وَ اَسعدنی بتَقویکَ و لا تشقنی بمَعصیتک و خرلی فی قَضائک
وَ بارک لی فی قَدَرکَ حَتّی لا اُحِبّ تَعجیلَ ما اَخّرتَ و لا تاخیرَ ما عَجّلتَ
ای خدا به من مقام خشیتی عطا کن که گویا تو را میبینم و مرا به تقوا سعادت بخش و به عصیانت شقاوتمند مگردان .
و قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه برایم دیر میخواهی زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر میخواهی دیرتر
مایل نباشم .
الهی اطلبنی برحمتک حتی اصل الیک و اجذبنی بمنک حتی اقبل علیک،الهی ان رجائی لا ینقطع
عنک و ان عصیتک کما ان خوفی لا یزایلنی و ان اطعتک فقد دفعتنی العوالم الیک ، و قد اوقعنی
علمی بکرمک علیک ، الهی کیف اجیب و انت املی ، ام کیف اهان و علیک متکلی
ای خدا مرا به درگاه رحمتت بطلب تا به تو واصل شوم ، و به جاذبه ی احسانت مجذوبم کن تا یک جهت روی دل بسوی تـــو
کنم ای خدا هرگز امیدم از تو قطع نمیشود هرچند نافرمانیت کنم ، چنان که ترس تو از دلم زایل نمیشود هرچند نافرمانیت کنم
چنان که ترس تو از دلم زایل نمی گردد هر چند اطاعتت کنم . مرا همه عالم بسوی تو آورد . و آگاهیم به بزرگواریت مرا به
درگاه تو کشانید ، ای خدا چگونه خوار شوم با آنکه توکل و اعتمادم بر تو است .
اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً
مـعـبـود مـن کـدامـیـک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یــــاد کنم یا براى کدامیک از عطاهـــــایت به سپاسگزارى اقدام کنم
وَهِىَ یا رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
در صورتى که آنها اى پروردگار من بیش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمــــــــارند یا دانش حافظان بدانها رسد
ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
سپس اى خــــــــدا آنـچـه را از سختى و گرفتــــــارى از من دور کرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشکـــــار شد
مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گـــــــــواهى دهم خدایا به حقیقت ایمـــــــــان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است
«آقا جان سلام!»
86/9/25 3:30 ع
بسم رب الحسین(ع)
آقا جان سلام!
زیاد شنیده ام آن لحظه ای که به معصوم سلام میکنی در واقع جواب سلام را میدهی!
پس تو مرا خوانده ای!
که اگر تو نخواسته بودی این لحظه اینجا نبودم...
این بنده حقیرت را خوب میشناسی،آنقدر دم از عشقت زده ام که میدانی مدعی ای هستم که شاید گاه به گاهی به یادت می افتم
و گاه با خجالت از خود میپرسم بیچاره! تو مجنونی ؟!
آری دیوانه ام!
که اگر نبودم دم از خود نمیزدم و نمیگفتم"من" .........من عاشقم! وای از این "من" که مرا!.................. باز هم من؟
باید بگویم !که مرا از تو دور کردولی ....
بگذار در حد ادعا هم که باشد بگویم که عشق منی! بگذار لااقل با ادعای عشقت عشق بازی کنم!
آقا...
دلم تنگ است ...ولی میدانم که مرا میبینی،که اگرنبود اینقدر ملموس تو را حس نمیکردم؛که اگر نبود مرا نمیخواندی....
آقا...
دلم دیدن شش گوشه میخواهد ولی....ولی میترسم...... از چه؟! نمیدانم.....شاید از خود!!!
خیلی از تو دور شده ا!دلم،دلتنگی میخواهد
آقـــــــــــــــــــــا...
بخدا دلم تو را میخواهد....دلم با تو بودن را میخواهد
آقا!...................دیگر چه بگویم؟!
حرف دلم را بهتر از خودم میدانی
اینقدر مهربانی !یا آنقدر کوچکم که گلایه ای ازم نداری!!!
ولی خود از خود گلایه دارم...
مگر نه اینکه کل یوم عاشورا!پس چرا حال به این فکر افتاده ام که از تو بنویسم؟...حال که چیزی تا ماه داغ تو نمانده است؟!
حال که عرفه نزدیک است؟! عرفه!!!
شاید از سر عادت!! نه حتما از سر عادت است که باز حال به یادت افتاده ام!
و بـــــــــــــعد از آن باز بی تو بودن را ادامه میدهم ...باز امسال به امید عرفه و نگاه تو در این روز، نشسته ام
ولی شرمنده ام....
میگویم دوستت دارم
ولی گاهی فراموش میکنم که نگاهم میکنی...
میگویم دوستت دارم
ولی فراموش میکنم که تو دلیل بودنم هستی
میگویم دوستت دارم اما..............خود لیلی خود هستم!!!
آقا ...
خجالت زده ام،اما...میخواهم بشوم آنچه که تو میخواهی!
میخواهم که بخواهمت
آقا ...
من آمده ام! آمده ام با دل،از دل و برای دل بنویسم....
آمده ام ...از" تو "بنویسم
آقای من!
عشق من!....
عشقم باش....
جز آنکه قبولم نموده است و به خدمت
دمی به زمزمه ی عشق او ز دل نخموشم
اللهم ارزقنا زیاره الحسین فی دنیا و الاخره...
التماس دعا....
یاعلی
«قهرمان همه دوران ها»
86/9/23 11:25 ع
امام حسین (ع) تنها قهرمانى است که در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسـان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت
انسانى گوى سبقت را از دیگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در یاد او قهرمانانى به وجود آمده است.در بزرگى
و بلندى مقام والاى او، کتابها طبع و نشر شده و خطابهها ایراد گردیده و اشعار بسیارى سرودهاند.
او بزرگ مردى است که هر فرد آزادهاى که داراى همتى بلند باشد و درهرعصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بیدادگرى ایستادگى
کند شایسته است که از آن حضرت پیروى نمـــــــاید و در مکتب وى درس زندگى بیاموزد، و آن کس که از ذلت و خوارى گریزان و
پذیراى ظلم و ستم نیست مىبایست در جاده آن حضرت گام سپارد.
فداکارى و ازخود گذشتگى امام حسین (ع) چنان بود که عقول را به حیرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشرى را از
خود بى خود ساخت و قلبها را اسیر خود کرد.
کدام قهرمانى را مىشناسید که در بزرگى و بلندى مقام و در مبارزه با ستم این گونه در برابر ظلم بـایستد و هرگز سستى به خود راه
ندهد.کـــــدام بزرگمردى را سراغ دارید که این چنین عقول و ارواح و قلوب جهانیان را مسخر خود سازد.در میان ملل جهان هرگز
همانند او و حتى مشابه این پیشواى بزرگ دیده نشده است.
چنان که مىبینیم، در قرنهاى عدیده و نسلهاى متوالى عظمت امام حسین بن على (ع) جهانیان را به شگفتى و حیرت واداشته، تا آنجـا
که نداى الهى او همچنان جاوید و سرمدى باقى مانده است.او که به تــاریخ مبارزه و جهاد مردان حق جـلوه ابــــدى و شکوه جاودانى
بخشید ، از بیعت با یزید بن معاویه امتناع ورزید، بدین علت که وى را مردى میگســــار و سرگرم کنیــــزان و رامشگران و بازى با
میمونهـــــــا مىدانست و امام معتقد بود کسى که به کفر و الحاد تظاهر کند و دین را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، هرگز شایسته
حکومت بر مسلمانان نخواهد بود.چنان که به مروان بن حکم مىفرماید: زمانى که امت اسلامى به این مصیبت گرفتـــــار آید و مردى
چون یزید حکومت مسلمین را در دست گیرد با اسلام باید خداحافظى کرد، و در جاى دیگر به برادر خود محمد بن حنفیه مىگوید:
به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان براى من هیچ گونه جایگاه و پناهگاهى وجود نداشت، باز هم اعلام مىکردم که زیر بار بیعت با
یزید بن معاویه نخواهم رفت.
ذکر این نکته لازم است که آن حضرت، موقعى این سخن را بیـــان داشت که اگر بــــا یزید بیعت مىکرد، امکانــــات فراوان و لذایذ
بىشمارى در اختیارش قرار مىدادند و به تعظیم و تکریم وى مىپرداختند.ایادى حکومت وى را گرامى مىداشتند و هرگز با اراده و
فرمان او مخالفت نمىکردند، و این، بدان جهت بود که یزید، به مقــام و منزلت او در میــــان مسلمین به خوبى آگاه بود.از یک سو از
مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوى دیگر هشدار معاویه که قبلا به فرزند خود یزید درباره امــام حسین (ع) داده و وى
را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران مىساخت.
امام حسین بن على (ع) که بر تمام علایق و لذایذ حیات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از این امر امتناع ورزید و زیر بار بیعت
با یزید نرفت و فرمود:
ما اهل بیت پیامبر و منبع وحى و رسالت هستیم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است .خداوند ما را در آفـــرینش بر دیگران
مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد .در حالى که یزید مردى فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هــرگز کسى همانند
من با یک چنین فردى بیعت نخواهد کرد....
و اما سخن ما در این دوران : شاید به ذهن کسانی بیاید که حسین (ع) مربوط به هزار و اندی سال قبل است و ... و مــــا می گوئیم
حسین (ع) اسطوره و الگوی حماسی ماست . اگر از حسین و داستان کربلا و عاشورا میگوئیم و هر ســــال تکرارش میکنیم منظور
زنده نگهداشتن روح حسینی در کالبد زمانمان است ... روح ها در طول زمان دچــــــار خستگی و خمودی می شوند . شور حسینی
روح را تازه میکند ... در کالبد ها روحی با شور و حرارت میدمد. یاد حسین حرارتی در دلهــا ایجاد میکند که خاموشی ندارد . پس
یادش را ، راهش را ، روح حماسی و ضد طاغوت ام را همیشه زنده نگه میداریم تا دلمان زنده بمــــاند و اینک در گذر تاریخ حسین
و اهل بیتش در حج اند ... اگر یاد حسین در دل توست شاید در حج او نیز شریک باشی ... یا علی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :